زندگی نرم نرمک داره تو خونه ما جاری میشه.پسر دانشجوی من یه گیاه تو گلدون اتاقش کاشته و باهاش زمزمه های عاشقانه داره.بهش آب میده رشدش را زیر نظر گرفته و وقتی یه شب خونه نمیاد سفارش میکنه فراموشش نکنم.
باباش هم یه قلمه از محل کارش آورده و تو گلدون گذاشته و روز به روز رشدش را بر رسی میکنه.
پسر کوچولوم میگه : مامان دوست دارم وقتی مشق می نویسم و تلویزیون می بینم تو را در کنار خودم ببینم.
خوبه.دارم امیدوار میشم که مردا هم احساس دارند.ولی چقدر کند و دیر!
گرچه مدتهای مدید بود که آرزو داشتم شکوفایی احساس را در اونا ببینم به نحوی که چشمم سفید شد
ولی عاقبت نمردم و دیدم.بازم جای شکرش باقیه
سلام
وبلاگ قشنگی داری تبریک میگم من اولین دفعه است که با وبلاگ شما آشنا میشم
اگه وقت کردی به وبلاگ من هم یه سری بزن خوشحال میشم
سلام
وبلاگ قشنگی داری تبریک میگم من اولین دفعه است که با وبلاگ شما آشنا میشم
اگه وقت کردی به وبلاگ من هم یه سری بزن خوشحال میشم
حکم کلی بر اساس شواهد محدود ... یه جایی خوندم کار بدیه ! . پیش من نمیای ؟
سلام و ممنونم از لطف شما.
احساس ومرد!بودن یانبودن!سوخت وسوزداره ؟!
احساس و زن!!؟
یعنی در این زمونه میشه به دختری اعتماد کرد؟؟؟؟؟؟؟؟
به نظر من امکان داره اما امکانی برابر با امکان پیداکردن یک موجود زنده در سیاره ای دیگر!
برعکسشو باید از شماها پرسید؟
موفق باشی