روز بعد عاشوراست.سینه زنی تموم شد.تعطیلی تموم شد.روز نو آغاز کردیم.فردای روزی که حسین به تیغ جفا کشته شده.چند بار روز های بعد از فاجعه را شروع کردیم؟چه احساسی داشتیم؟روز های بعد غم بعد ادوه؟زندگی را از سر گرفتن آسان بوده؟گویا گل آدم را با غم سرشته اند.حالا کم کم خموده و افسرده می شویم.ولی می شود؟با غمگینی زندگی کرد؟
چقدر غم خوردن را تقبیح کرده ایم؟چقدر غم خوردن را برای مجازات خود به کار گرفته ایم؟احساس گناه باز مانده را شنیده اید؟مختار ثقفی نیز احساس گناه بازمانده داشت .به همین دلیل به خونخواهی حسین برخاست تا کشندگان حسین را........آیا تنها جماعت ایرانی همواره با غم و اندوه خود را مجازات میکنند؟چرا سعی میکنیم غم را زنده نگاه داریم؟چرا باید سوگواری سالیانه مان را که رفتاری سمبولیک است برای اجتناب از تکرار تاریخ به کل روز های سال تعمیم (سرایت) دهیم؟چه کسی میتواند از آن بهره برداری کند؟شما کلمه غم را به فارسی در اینترنت سایت گوگل سرچ کنید تا موارد تکرار آن را برایتان بگوید .
سلام ... زنده نگه داشتن غم خوبه اما نه به قیمت کشتن جشن ها و مراسمهای ملی! می دونید چقدر جشنها بوده که فراموش کردیده شدند (یعنی مجبور شد به فراموشی سپرده بشه)؟ جشن سده، جشن مهرگان و ... اما غم ها فراموش نشده یا نذاشتند بشه! کاشکی ارزش غم و شادی یکی بود!!!
سلام
یه سوال!
نچاق یعنی چی؟؟؟؟
فکر کنم یه پست از وبلاگتا به اسم وبلاگت اختصاص بدی بد نباشه
یا زیر لوگوی اصلی توضیحی درباره آن بدید بهتره!!
مطلبی درباره پست بعدی تون( ارزیابی) هم نوشتم یادم رفت مشخصاتما بذارم
همینجا تصحیح می کنم