دخترک با چشای قرمز از گریه میگه خانوم از شیشه هایی که پشتش تاریکه می ترسم.بدون آنکه سوآلی کنم میگه آخه تو حموم خوابگاه مون داشتم دوش میگرفتم که دو تا تیکه شیشه افتاد تو نگاه کردم به پنجره دیدم دو تا چش داره هیکل لخت منو ورانداز میکنه.میخکوب شدم حوله ام را به خودم پیچیدم و تا توی اتاقم دویدم.حالا دیگه میترسم تو چشای پسرا نگاه کنم شاید اون باشه
بهش میگم واسه همین اینقدر گریه کردی؟میگه معلومه خانوم.میگم ولی اینکه اهمیتی نداره خیلی هم جالبه که تونستی حوله ات را به خودت بپیچونی و تمام راهرو را تا اتقت بدوی.میگم اگه کشورمون جمهوری اسلامی نبود که او مجبور نبود تو تاریکی ها از پشت پنجره تو را دید بزنه اینقدر دخترای حور و پری و لخت و عور دور بر ش می پلکیدند که به تو نیم نگاه هم نمیکرد نیم ساعت با هم شوخی کردیم تا رفت خودش میگفت حالم بهر شده ولی واقعه این یک فاجعه بود که اونو اینهمه آزار داده؟
چطورید خانم؟
چه خوب بود می گشتیم و صاحاب اون دو تا چشو پیدا میکردیم و ازش می پرسیدیم چی چی دیده و چقدر براش جالب و یا افتضاح بوده !!۰
خانوم جون.. وقتی شرایط حتی با معجزه و ورد و سلام و صلوات هم نمیتواند به قرن های ماضی بر گردد. زور گوئی باب میشود و بنام آفریدگار مردم را به آنجا می کشند که نجیب ترین شان باید از توی سوراخ منظری را دید بزند که غریزه او بطور بدیهی و طبیعی طلب میکند۰
راستی که چه اجحافی به نسل جوان امروز میشود۰
---
راستی وقتی اون طرفا تشریف میارید چرا از نوشتن نام قشنگ رضوان و یا واژه مترادفش (بهشت) کوتاهی میشود؟؟۰
آخه چرا؟۰ من نگاهم به مسائل روز- بخدا سوگند از سر درد وتاثر است۰ همین و نه پیش۰