نچاق

وقتی بیمارباشی مادر بزرگه بگه نچاق و تو بگی نناق

نچاق

وقتی بیمارباشی مادر بزرگه بگه نچاق و تو بگی نناق

خانوم جوونی بود که به نسبت زیبا هم بودمیگفت این شرط انصافه؟که چون پدر و مادرم مرا در فقر بزرگ کرده اند مادر شوهرم به چشم کم نگاهم کنند و هیچ تلاش هایم را نبینند و در جایی که عروس کم هنر شان را به صرف آنکه دختر مرد ثروتمندی است اینهمه تکریم میکنند؟به این میگویند مسلمانی؟به او گفتم شرط انصاف بود شما و همسرت بدون رضایت خانواده هاتان و در نظر گرفتن طبقه اجتماعی اقتصادی تان ازدواج کنید و هر دو خانواده را با مشکل تفاوتهای فرهنگی طبقاتی مواجه سازید.گفت چه حرفا می زنید ها اون فقط به دلیل عشق آتشین ما بود که خانواده ها موافقت کردند مجبور نشدند.گفتم آن روز عشق شان را به فرزندانشان اثبات کردند.قرار نیست هر چه خوبان ،همه،دارند شما ها تنها داشته باشید
نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد