نچاق

وقتی بیمارباشی مادر بزرگه بگه نچاق و تو بگی نناق

نچاق

وقتی بیمارباشی مادر بزرگه بگه نچاق و تو بگی نناق

وبلاگ منو خونده و میگه داری با صفحه حوادث روزنامه ها مسابقه میدی؟ازین نوشتنا منظورت چیه؟دنبال چه هدفی هستی؟داری نصیحت می کنی؟یا قصه تعریف می کنی؟نکنه به خیال خام خودت داری غیر مستقیم آموزش میدی؟نکنه میخوای تازه جوونی کنی و با جوونا همزبونی کنی؟از کسی گله و شکایتی داری؟زبان قاصری برای گفتن حرفای دلت داری؟منکه نفهمیدم منظورت از یکی به میخ زدن و یکی به نعل زدن چیه؟ببینم خود سانسوری میکنی یا واقعا حرفی برای گفتن نداری؟خب پس چرا شروع کردی به نوشتن؟من هم عینهو بز بهش نگا میکنم و لبخندی بر لب نشون میدم به حرفاش دارم کاملا گوش میدم .ولی نمیدونم چه جوابی به سوآلاش بدم.شایدم دلم نمیخواد جوابشو بدم چون تا مرد سخن نگفته باشد عیب و هنرش نهفته باشد .شایدم چون دلم  میخواد متکلم وحده باشم و از بحث کردن گریزانم . وقتی می بینه سکوت کرده ام میگه ببخشید من که خوشم نیومد چون نه به نکات دستوری توجه داری نه مقدمه چینی و ارائه مطلب و نتیجه گیری هات معلومه .خود دانی .اگر اینجوری راضی میشی بنویس و پا میشه می ره .دلم میگیره .می بینم درکم نکرد و رفت .می بینم همه دنبال نتیجه اند و خود این حرکت را نمی بینند .خب شاید به نوعی تخلیه هیجانی باشه.دلم میگیره که تو دنیا کسی را نمی یابم که برای آزاد گذاشتنم....
نظرات 2 + ارسال نظر
مجید شنبه 2 آبان‌ماه سال 1383 ساعت 05:31 ق.ظ http://www.charvadeh.persianblog.com

سلام رضوان عزیز. من فکر می کنم وجود بعضی آدمها به مخالفت و دشمنی زنده است. خب اگه یکی پیدا شد که بخاطر مخالفت با شما احساس بودن می کنه ازش این فرصت رو نگیرید و باز هم بهانه زیستن را برایش فراهم کنید. شما همانطور که صلاح می دانید بنویسید. محکم و استوار.

من - یا مورچه خورتی/ فرقی نمی کنه! شنبه 2 آبان‌ماه سال 1383 ساعت 11:27 ب.ظ

دلت نشکنه.. قبول کن - عادت کن که نظرات دیگران برایت مغتنم و محترم باشند۰ همین..... اونها که دستی در نوشتن و گفتن پیدا کردند مسلما انتقاد پذیر بوده اند۰
توکه میگی دانشگاهی هستی؟!. پس واسه چی در برابر نظر دیگری که البته (پر بیراه)هم نگفته است - دلت می شکنه؟۰
** اما یک موضوع مهم را که میتواند تو را از دل شکستگی های بعدی نجات بدهد محققا دفع تعصب و قبول مسائل عقلی و علمی هست......... خوب فکر کن..... اگر میخواهی در میان منتقدین خود اعم از عامی ودانی بیشتر و بهتر و مفصل تر مورد توجه قرار گیری... حتما دست از پرداختن به قصه های کهنه و پوسیده ملاها که کارشان تحمیق عوام بوده و هست بردار و آنچه را که خودت در اطرافت لمس می کنی قرص و محکم روی کاغذ بریز.... اگر این راه را رفتی و موفق شدی. بمن هم اطلاع بده تا اگر زنده بودم باتفاق ضمن معرفی خودمان.. جشن (( رهائی)) از دام تعصب و خرافه را بر پا کنیم !!۰ دوست ندیده شما -- من !

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد