رتبه مریم تو کنکور شده هزار و هشتصد تو رشته تجربی
اشک میریزه یه ریز
میگه دوست داشتم پزشکی قبول بشم
واسه همین هم فقط رشته پزشکی همه شهرا را زدم
مامانش میگه بهش گفتم اگر دانشگاه آزاد قبول بشی پول خرجت نمی کنم.چونکه پسر نیستی که
هرچی خرجت کنم هدر میشه
آدم باید روی پسرش سرمایه گذاری کنه
به مادرش میگم من هم جای مریم بودم همین قدر اشک می ریختم
مادری چون تو
آدم را از خدا و دین زده میکنه
تو زندگی نومید میکنه
عجب مادری هستی؟!
باورت نمیشه چقدر خجالت آوره همچین حرفی زدن
واقعا که
و اون میگه
من امکانات محدودی دارم که
اول باید واسه پسرم هزینه کنم که مسئول ادره یه زندگیه نه مریم که شوهر میکنه و شوهره خرجش را خواهد داد
میگه
خواهرم پروفسور است در انگلستان در طب کودک
و حاصل سالها زحمت کشیدن اش اینه
که یه روز زندگی نکرد
میخوام که مریم بیسواد بمونه
از بس ابله هست میخواد پزشک بشه
ولی منکه ابله نیستم
میتونه دولتی قبول بشه بره پزشک بشه
خودش میدونه
منکه راضی نیستم
دخترا بهتره یاد بگیرند زندگی شیرینی برای خودشان و خانواده شان فراهم کنند
و مریم به نتایج دانشگاه آزاد نگاه نمیکنه
چون مطمئنه مامانش
مخارج دانشگاه آزادش را تو رشته پزشکی نخواهد پرداخت
خودش میگه تصمیم گرفته ام که........
متاسف شدم
ولی کاری از دستم بر نیامد