نچاق

وقتی بیمارباشی مادر بزرگه بگه نچاق و تو بگی نناق

نچاق

وقتی بیمارباشی مادر بزرگه بگه نچاق و تو بگی نناق

خویشتن داری

دیشب تو یه وبلاگ آشنا مطلبی خوندم که تصمیم گرفتم واسه اش کامنت بذارم ولی بعد منصرف شدم. چون او به من اثبات کرد که فقط میخواد حرفای خوب و قشنگ بزنه و در مرحله عمل او هم همانند آن دیگران است که دوصد گفته دارند ولی نیم کردار خیر.جالبه که مدت یک سال با فرد مذکور ارتباط کلامی داشتم ولیکن او را جسور و گستاخ و بی ادب تر از روز اول آشنایی یافتم.جالبه واسم دخترانی که با پسری مدتها صحبت می کنند تا بعد باهاش ازدواج کنند چگونه زندگی ایی دارند .چون تناقض هایی در بین گفتار و رفتار طرف می بینند که دیگه باید مغز خر خورده باشند که باهاش ازدواج  کنند.یه جوری از قوانین مملکتی صحبت میکرد و از مجازات و عرف و نظم.که انگاری خودش قادر است دقیقا رو مرز ها و حدود تعیین شده حرکت کنه.تصور اینکه مثلا خودش یکی از اون آدما باشه که قراره مجازات بشه......بگذریم.آسه برم آسه بیام که گربه شاخم نزنه.حوصله بعضی آدما را ندارم.و یکی از خوش شانسی های خودم را این میدونم که چشمم به جمال این چنین آدما روشن نمیشه. چه خوبه آدما کسانی را نبینه که جلوه بر محراب و منبر میکنند و چون به خلوت می روند خود کار دیگر می کنند.چه خوبه آدم چشمش به کسانی نیفته که پوستین وارونه می پوشند و جا نماز آب می کشند.اصولا همه ما ها تو عمل می لنگیم.خوش بود گر محک تجربه آید به میان تا سیه روی شود هر که در او غش باشد.دیروز تو کوچه ما یه زنی فریاد میزد نمی خوام شما داربست فلزی تون را تو حیاط خونم بزنید تا پشت دیوار ساختمان تون را سیمان بزنید.خانوم دیگر بهش میگفت ستاره خانوم آروم باشین ببینین مشکلی پیش نمیاد واسه شما .جبران محبتت را می کنم .میگفت به من بگو سگ خانوم.ولی من نمیذارم.
یادم اومد به همین دوست بی منطق خودم که چقدر در طول یک سال به نوشته هاش عادت کرده بودم.و چقدر تندی هاش را به فال نیک می گرفتم و چه خوب نجات یافتم از زهر سخن هاش.
راستی یادم آمد از شما خواسته بودم که به خاطرم آورید در روز بیست و ششم شهریورسالگرد آشنایی ام را با وبلاگ مجید (پنجره ای رو به جامعه) به خودم تبریک بگم.
مجید که برایم گفته رتبه چهارم ورودی دانشگاه شهید بهشتی در مقطع دکترا بوده و.........از دوستانیست که وبلاگش هر هفته به روز میشه و از نظریات روانشناسانی همچون مازلو اریک فرام استفاده میکند و معمولا به دلیل رشته تحصیلی اش که جامعه شناسی است موضوعات اجتماعی را طرح کرده مورد بحث قرار می ده.احتمالا یکی از خوانندگان دائمی وبلاگ من هم هست.در طول یک سال گذشته خیلی راحت هر چیز به ذهنم رسید با مجید مورد بحث قرار دادم و او خیلی مودب و با حوصله با بحث پرداخت و هرگز از یکدیگر نومید نشدیم.انشا الله قرار است ایشان به اتفاق خانواده محترم(همسر ،مادر و دو فرزندشان)مهمان نورزوی سال هشتاد و چهار ما باشند.اگر عید فطر بیایند که بهتر

نظرات 2 + ارسال نظر
نیک....ک ا ر جمعه 27 شهریور‌ماه سال 1383 ساعت 12:44 ق.ظ http://http://nikkar.bogsky.com/

میدونم الان بدت میاد اما وقتی چیزی می نویسی باید سعی کنی منظورت را برسانی۰ من که چیزی از نوشته ات نفهمیدم۰ چی میخوای بگی۰

[ بدون نام ] جمعه 27 شهریور‌ماه سال 1383 ساعت 02:26 ب.ظ http://www.ice-man.persianblog.com

سلام ...امپراطوورم .....ممنون که کلی کامنت گذاشتی ..والا گرفتاری نمیزاره من زیاد کانکت بشم ..تازه امروز کامنتاتونو حوندم ..به هر حال ممنون ..آپدیت هم میکنم ..شاید امروز ....بازم ممنون که یاد ما هستین ..سپاس

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد