لطفا بیست و ششم شهریور ماه را به خاطرم بیاورید چون میخواهم در آن روز یکمین سالگرد آشنایی خود را با مجید جشن بگیرم.او قول داد :
(سلام مجید جان من مدتیه نوشتنم ته کشیده اینا را از قبل نوشتم .که انگیزه ام بیشتر بود .راستی من هم یک سیتای درونی دارم که از دستش به تنگ اومدم ولی نمیدونم کجا تبعیدش کنم موفق باشی)
(سلام. از اینکه به وبلاگ من سر زدید خوشحالم. ولی بیشتر از اون باید بگم از اینکه وبلاگ شما رو برای اولین بار (و از این به بعد برای همیشه) دارم می خونم خیلی بیشتر خوشحالم. یه نکته در مورد تردیدهای نوشتن در وبلاگ. البته این نکته مربوط به هر کاری می تواند باشد. اگر کسی زود زود مطلب بنویسد بعد از مدتی این امر برای او به یک قاعده تبدیل می شود و نتیجه آنکه اگه چند روزی مطالبش دیر برسد آنوقت احساس نقض قاعده و نقص و تردید و دودلی می کند. آخه چرا ما باید خودمون رو اسیر قواعد خودساخته مون بکنیم. گاهی وقتها ممکنه سه هفته هم چیزی برای نوشتن نداشته باشیم عیبی نداره.
نکته مهم بعدی اینه که باید مخاطب پیدا کنیم. باید همزبان پیدا کنیم. من تشنه همزبان هستم اینو جدی می گم. باید به همزبانان خودمان لینک بدیم. من همین جمعه صبح باید به یکسری از این وبلاگی ها که از بعضی جهات شبیه هم هستیم لینک بدم. اگه شما هم اجازه بدی اینکار رو خواهم کرد. ضمنا از تذکری که در مورد فونت ریز دادید بسیار ممنونم. تصمیم دارم یک ویرایش اساسی در نوشته هایم انجام بدم. )