نچاق

وقتی بیمارباشی مادر بزرگه بگه نچاق و تو بگی نناق

نچاق

وقتی بیمارباشی مادر بزرگه بگه نچاق و تو بگی نناق

حادثه

دیرم شده.ولی نمیدانم چرا اینقدر ترافیک کنده.بیقرار شده ام.ولی جریان حرکت اتوموبیل ها به کندی صورت میگیرد.متعجبم چرا.کم کم به مرکز حادثه نزدیک می شویم.تصادفی رخ داده.مدتی هست که اتفاق افتاده.پارچه سیاهی وسط خیابان و سکه های پول در اطراف آن.زنیست.تصادف منجر به ......وای خدای من.چرا؟
مادران نمی دانند اگر صبح از خانه خارج شوند چشمان کودک شان باز که شد در خانه جستجویشان می کند؟این وقت صبح صبحانه نخوردن باعث افت قند خون می شود و......
نکند پریشان حالی و یا فراموشکاری یا نبودن در زمان و مکان ....و یا تعمد!نه!
خدای من
چرا؟اینگونه صحنه را صبح ببینی تا شب برایت چه حالی باقی میماند؟
اگر از فقر بوده و تعمد چی؟چه کسی خود را مواخذه خواهد کرد؟
اگر از فقر بوده و گرسنگی چی؟
اگر پریشان حالیش ناشی از هجوم افکار ناراحت کننده بوده چی؟
میگویند قسمت و سر نوشتش این بوده همان گونه که روزی ما نیز هم....
آه خدای من
قصه اون گنجشک کوچولو ها را به یادم میاره که مادرشان از آشیانه پرواز کرد رفت  تا برای صبحانه بچه ها کرمی پیدا کند به تیر شکار چی از پای در آمد و جوجه هایش را در انتظار خود نهاد آنقدر که.......
مادرا
به خونه تون بر گردید.
کودک تان هنوز پرواز را نیاموخته
چه کسی می تواند بر قطره های تلخ سرشک کودک بی مادر بنگرد و بفهمد در اندرون او چه می گذرد؟