نچاق

وقتی بیمارباشی مادر بزرگه بگه نچاق و تو بگی نناق

نچاق

وقتی بیمارباشی مادر بزرگه بگه نچاق و تو بگی نناق

انتخاب

امروز خانومی از آشنایان قدیم را دیدم.سوآلی پرسید که برایم جالب بود.به نظرم رسید اینجا از آن بنویسم.
گفت برای پسرم دختری را میخواهم بگیرم که هیچ مشکلی ندارد جز اینکه پدر و مادرش در حال جدا شدن از همدیگرند .نظر شما چیست/
گفتم من علم چندانی برای مشاوره ندارم شما بهتر است با یک روان شناس صحبت کنید ولی خودم بودم موافق این چنین ازدواجی برای پسرم نبودم.گفت خانوم گناه دختر چیه که پدر و مادرش در حال طلاق اند . چرا پسر من و آن دختر که همدیگر را دوست دارن می پسندند و به نظرشان می رسد مشکلی در آینده زندگیشان نخواهند داشت باید فدای استیصال پدر و مادر او در زندگی خانوادگی شان شوند؟
گفتم خانم عزیز سلام مرا به پسرتان برسانید و بفرمایید که او از زندگیش چه می خواهد؟آیا یکی از خواسته های او از زندگی تامین آرامش زندگی فرزندانش هست یا نیست.؟اگر او با دختری ازدواج کند که در سر تاسر زندگی کودکی تا بزرگسالی اش شاهد بگو مگو های والدینش بوده که هم اکنون به مرز جدایی رسیده از مرد چه تصویری در ذهن دارد؟
آیا این چنین دخترا اگر حق را به مادر بدهند مردان را موجوداتی ناسازگار نمی دانند؟اگر او فقط یک بار بخواهد به الگوی عملی خود در زندگی نظر کند و همانند او عمل کند پسر شما چه حالی خواهد داشت؟البته طلاق جرم نیست.ولی هستند کسانی  که از آن هیچ هراس به خود راه نمی دهند.هستند کسانی که آن را امری عادی می دانند و به قول دوستی(تا ازدواج هست باید پی طلاق را هم به تن مالید و (باید آماده وقوع طلاق هم بود)....)
گفت خانوم جان به قدری این دختر نازنین است که نمی دانید.
گفتم:والله من اگر جای پسر باشم فقط با یک احتمال که اگر او روزی با مادرش همانند سازی کرده باشد......هرگز او را به زنی نمی گیرم(اما واقعا ها خوبه من مرد نیستم.چه دردسر هایی دارد یک مرد و به چه نکاتی باید توجه کند .خب خسته که شد می زند زیر همه بکن نکن ها و تردید نشان دادن ها و.....دل را به دریا می زند)
خانومه گفت حالا شما میگین ما داریم اشتباه می کنیم این چنین ازدواجی را پیوند می دهیم
گفتم آدما از زندگی هاشون توقعات شون متفاوته. منکه نه مرد هستم و نه فرزندی دارم در موقعیت ازدواج  و نه......ولی
به نظر من خوبه شما هم با پسرتان صحبت کنید .احتمالات گوناگون وقوع حوادث را در یک زندگی مورد بحث قرار دهید و نهایتا پسر شما تصمیم بگیرد و شما به او اطمینان دهید که در زندگی هرگز تنهایش نخواهید گذاشت تا در توان تان باشد. و تا زنده هستید.ولی هستند پدر و مادر هایی که پس از ازدواج فرزندان شروع می کنند به دلی از عزا در آوردن و سر پیری معرکه گیری(ماه عسل مجدد و گردش به دور دنیا و سفر سیاحتی و زیارتی و هر چه فرزندش فریاد بزند کمک می گویند انتخاب خودت بود ما را چه لله گی شما ها؟هستند هم پدر و مادرانی که مشکل شان فقط بچه هاشونند با ازدواج اونا مشکلات عروس خانوم و آقا داماد شالن و یا نوه ها بر مشکلات شان افزون میشه.
من معتقدم نباید فرزندان مان زیاد نگران فردا ها باشند نباید هم مث بچه ها ننر بازی دربیاورند خیر الامور اوسطها.مسلما اونا تجربه ندارند و نیازمند استفاده از تجارب مان هستند.ای کاش یه دفتر چه از تجارب ابتدای ازدواج همه زوج ها تهیه می شد تا در اختیار جوان اعم از دختر وپسر قرار می گرفت تا احتمال وقوع حوادث را بداند.
البته دعای خیر پدر و مادر برای فرزند میتواند کمک او باشد ولیکن
امان از طناب پوسیده کسان که آدم باهاش تو چاه می ره.
بیایید برای این نوع مشکلات جوانان مان دعا کنیم.
نظرات 5 + ارسال نظر
[ بدون نام ] پنج‌شنبه 1 مرداد‌ماه سال 1383 ساعت 04:23 ب.ظ

سلام به تو دوست عزیز وبلاگ جالبی داری مطالبش هم برام جالب بود یه سری به ما بزن خوشحال می شیم اگر هم مایل بودید تبادل لینک هم می کنیم

عمو سیبیلوو جمعه 2 مرداد‌ماه سال 1383 ساعت 11:26 ق.ظ http://amosibilo.blogsky.com/

salam dooste khobam .

[ بدون نام ] جمعه 2 مرداد‌ماه سال 1383 ساعت 06:29 ب.ظ

پس قصاص قبل از جنایت دیگه چیه؟

من جمعه 2 مرداد‌ماه سال 1383 ساعت 07:02 ب.ظ http://darmianetoofan.persianblog.com

سلام... چرا دفترچه از تجارب ابتدای زندگی؟ این خود زندگی است که مهمه... همیشه اولش با هر مشکلی خوبه... ولی آخرشو، خودشو، کی می دونی چیه... باید در ابتدا مواظب انتها بود... چرا در بررسی احتمالات به دختر نگاهی نکردید... شاید فقط برای فرار از زندگی اش بخواهد به این کار تن دهد... این خوب نیست... شاید هم برای فائق آمدن به مشکلاتش این کار برایش مفید باشد... باید با پیشگیری صدمه بیشتری به او زد؟... هیچ وقت نمیشه از هیچ چیز مطمئن بود!!! سخن بسیاره...وقت تنگ!

دنیا جمعه 2 مرداد‌ماه سال 1383 ساعت 09:48 ب.ظ

سلام . راستش این بار که نوشته هاتون رو خوندم خیلی خیلی مایوس و ناراحت شدم. از شما بعید به نظر می یاد با این همه تجاربی که خب البته اخر نوشتتون بهش تاکید کرده بودید!!!!! چرا یک درصد هم پیش خودتون احتمال نمی دهید که اتفاقا بر عکس تمام عقاید و گفته های شما ان دختر همیشه در جدالهای معمول زندگی مشترک نو پا! کوتاه بیاید مبادا سرنوشت تلخ والدینش تکرار شود؟ اگر حتی دختر به خاطر فرار از زندگی ناخوشایند و صحنه های غیرقابل تحمل خانه پدری تن به ازدواج داده اگر حتی چند درصد فکر کرده ان پسر می تواند سایه سر و تکیه گاه امن و بی جدال زندگی اش باشد.. چرا شما مانع می شوید؟ شما که با حرفتان شاید درصد شکل گیری این زندگی را پایین اوردید. هیچ می دانید اگر قرار باشد این دو خوشبخت شوند و شما مانع شده باشید گناه بزرگی مرتکب شده اید؟
خیلی حرف دیگر دارم ولی متاسفانه انقدر اعصابم به هم ریخت که نمی توانم ادامه دهم.

سلام عزیز نازنین
هر انسان قبل از اینکه به دیگران فکر کنه باید به خودش فکر کنه پس من هم از جانب مادر پسر اول....

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد