گفت : بنویس.گفتم: می خوام بنویسم ،ولی بعضی ها خوش شون نمیاد .گفت : چه اهمیتی داره ؟منکه خوشم میاد . گفتم : ولی برای من نظر در صدی از آدما مهمه . من هم دوست دارم در جمعی پذیرفته بشم . اینکه فقط شما خوشت بیاد مد نظر من نیست .اصولا هر کسی میتونه کسی را داشته باشه که با دیده مجنون نگاهش کنه و به جز خوبی درش نبینه .من می خواهم از منظر چشم یه تعداد بی نظر مطالبم نقد شود .گفت : (چشم بد اندیش که بر کنده باد *عیب نماید هنرش در نظر ) اونا می خوان عیب روی تو بذارند. گفتم : نمی تونم صرفا به این مسئله تکیه کنم. زیرا که
( میتوان دیدن ز چشم عیب جویان عیب خویش * تا میسر می شود زنهار بی دشمن نباش)
و به علاوه اگر هم به شما نیک بنگرم باید بیادم آید
(گریزان شو گریزان از تملق پیشگان ای گل * که خوارت می کنند آخر ازین بیجا ستودنها)
گفت خوبه والله ما را بگو
(تا که از جانب معشوق نباشد کششی * کوشش عاشق بیچاره به جایی نرسد )
گفتم:میخوام شعر سعدی آویزه گوشم باشد که فر مود:(مشو غره بر حسن گفتار خویش *به تحسین نادان و پندار خویش).گفت : هر که شد محرم دل در حرم یار بماند
و رنجید و در حالی که می رفت .گفت:
همنشینی با خدا خواهی اگر در عرش رب * در درون اهل دل جا کن کمال اینست و بس
بنویس بر ابر سفید ... بنویس ... بنویس ... .
سلام و هزار سلام ... سلامیکه خیلی دوستش دارم .... هرکی برای هر عملی یک تعریف داره و اون تعریف برای خودش منطقی است و مهم این هست که این منطق از طرف دیگران ژذیرفته بشه .. منطق شما کامل درسته و یک علم است .. شاد باشی و یا حق