نچاق

وقتی بیمارباشی مادر بزرگه بگه نچاق و تو بگی نناق

نچاق

وقتی بیمارباشی مادر بزرگه بگه نچاق و تو بگی نناق

باز هم زلزله

دیروز عصر مهمان داشتیم که ناگهان آسمان تیره و تار شد و باد سختی در گرفت و بعد باران تندی زد و تمام. گویا در همین لحظات در شمال کشور و قزوین و تهران و قم و...زلزله ای در حال وقوع بوده است. شنیدم( نه البته دیدم هم) که در تهران مردم به خیابان ها پناه برده اند البته که نه همه ولی.. ببینم چه حالی پیدا می کنه آدم؟خدا اون روز را نیاره که تهران و شهر های بزرگ بخوان ......گرچه فرقی نمیکنه کجا باشه.راستی راستی ما باید بنشینیم و ناظری بی دست و پا باشیم؟این خیلی بده ها.خدا رحم کند.بعضی ها فکر میکنند نکنه ما ها مقصریم که این اتفاق ها می افته.راستی؟باید ازین نگرانی ها داشت؟تا کجای اعتقادات به روز قیامت واسه مون مفیده؟اینکه فکر کنیم گناهی کرده ایم که مستوجب این تنبیهات هستیم خیلی بده.اینکه فکر کنیم اونا که کشته شده بودند حتما به سزای اعمالشان رسیده اند.اینکه خدا همین نزدیکی ها نشسته و ماها را در صورت ....تنبیه می کنه. اینکه متمسک شویم به خدایی که سمیع است و بصیر.اینکه بر خداوند تکیه کنیم خوبه.اینکه توکل بر او داشته باشیم. مگه میشه گفت؟ حالی خوش باش؟ مادرا اشک می ریزن و نگران بچه هاشون اند. اونا که به تازگی مشکلات شون رو غلتک افتاده میگن :اینم از بدی شانس ماست. خر ما از کره گی دم نداشت. دریغا که بر خوان الوان عمر *دمی خورده بودیم ،گفتند،بس فقرای شهر میگن : به فقیر چه یه نون بدی چه یه نون بگیری براش چه فرقی میکنه؟کف دست ما که مو نداره بیایید بکنید. اونا که به هم اعتماد دارند به همدیگه میگن :چون تو را نوح است کشتیبان ز طوفان غم مخور
نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد