
)

سلام،چیطورین با قهر و ناز و آشتی های من تو نوشتن؟چرا سانسور نمی کنم؟تا شما شاهد باشین آدم ها همه شون گاه گاهی تجارب متفاوتی دارند.همیشه به یه حال نیستن.اتفاقا در تعریف شخصیت هم میگن:شخصیت سبک زندگیه.یه سیاق همیشگی.که گرچه گاه گاه از خط اصلی خودش منحرف میشه ولی باز می گرده.شما پس از مدتی میتونید یه حساب رو طرف وا کنید.خودتون میدونید باز می گرده دستخوش تغییراتی شده ولی دیر یا زود به هوش میاد.به عبارت دیگه ،کم کم قلق طرف دستتون میاد.آره من هر چند وقت یک بار غمگین میشم.هر چند وقت یک بار خیلی شاد میشم.هر چند وقت یک بار عصبانی میشم و هر چند وقت یک بار مهربون.ولی کم کم به روش اصلی ام آهسته برو پیوسته برو بر می گردم(رهرو آنست که آهسته و پیوسته رود)البته اینو از زبون خودم میگم .آدما از نظر خودشون ممکنه یه جوری باشن ولی از نظر دیگران یه جور دیگه.واسه همینه که خوبه گاهی از دیگران بپرسیم به نظر تو من چه جوری ام.اونوقت تاثیراتی را که رو دیگران گذاشتیم متوجه میشیم.البته ممکنه صراحتا از دیگران نخواهیم که به ما بگن چه جوری هستیم ولی در پی دانستن این هستیم که تاثیر مون رو دیگران چه جوری بوده . من گاهی از دیگران می شنوم که میگن حاجیه خانوم دیگه چه فرمایشی داشتین؟.تو بعضی مکان ها ،مثل بیمارستان، نگهبان ها بهم میگن سلام خانوم دکتر.تعجب می کنم اینا سمت منو از کجا میدونن رو پیشونیم نوشته؟(البته من پرستارم ولی یه چیزی در حد دکترای پرستاری مدرک ام را هم از حضور تو اینترنت گرفتم)تو تاکسی که سوار میشم راننده تاکسی فکر میکنه یه خانوم معلم را سوار کرده.(گاهی احترامی را که واسه معلم ها قائلند می بینم و گاهی ازم می پرسن .)توبعضی جاها به من میگن بفرمایید خواهر(شاید چون چادری ام).بعضی ها از من می پرسند معلمی؟بعضی کوچولو ها فکر میکنند مجری برنامه کودک هستم.و با اطمینان میگن شما خانم .....مجری برنامه کودکید؟مادر بزرگ ها تو مسجد میگن ماشالله یه پارچه خانمی.تو پارک یا کلاس موسیقی که می رم فکر میکنن مامور کمیته خواهران نیرو انتظامی ام.گاهی تو خیابون وقتی قدم می زنم پسرای جوون و .....بهم میگن ننه کلاغه قار ،قار.........چار چارتا میشه قارتا .نیست؟
خلاصه اینکه چه تاثیری بر دیگران داریم هم بخشی از شخصیت مان هست که توسط دیگران دیده میشه.اما آیا ما همه آنچه از خود می دانیم در تعریف از خودمان میگیم؟نه.بعضی چیزا را راز نگه می داریم و به صور مختلف سعی داریم اذهان دیگران را از اون منحرف کنیم.ممکنه کسی از ما یه تعریف بده قبول نمی کنیم و اصرار اصرار که من این نیستم که شما میگی.و از اینکه چگونه توانسته به این چنین تعریف از ما برسه متعجبیم .و هی سعی می کنیم حد اقل جلوی او هم شده عوامل سبب ساز این تعریف را محو و نابود کنیم.خب ما حرف می زنیم و رفتار می کنیم و اینها از مکنونات درون ما خبرها را بیرون میارن(تا مرد سخن نگفته باشد عیب و هنرش نهفته باشد).خوبی وبلاگ نویسی اینه که دیگران فقط از طریق آنچه گفته ایم به تعریفی از ما می رسند ولی دو صد گفته چون نیم کردار نیس.اگه تو جمع وبلاگ نویس ها حضور بیابیم چه بسیار مکنونات که بر خواننده مطالب وبلاگ مون اضافه نمیشه.واسه همینه که میگیم فلانی همونجور بود که من ازش تصور داشتم .ولی آن دیگری از زمین تا آسمون از نوشته هاش متفاوت بود.ما توصیه شده ایم که سینه مان را صندوقچه راز هایمان کنیم و تا میشود لب از روی لب بر نداریم میادا شخصیت مان شناخته شود چون آن برای ما بهتر است ولی گاهی حفظ اسرار درون ما را نسیت به دیگران بی اعتماد می کند و از آنجا که لازمه زندگی جمعی داشتن اعتماد است به توصیه روان پزشکان، باید خود افشاسازی کنیم.و ازینکه دشمنان درون(سانسور،تردید،وسواس)را رسوا کنیم ترسی به دل راه ندهیم (که از ماست که از ماست)یا (ترسیدن ما خود همه از بیم بلا بود اکنون ز چه ترسیم که در عین بلاییم؟) آری...شخصیت انواع مکانیسم های دفاعی را به کار می گیرد تا مرموز باقی بماند.به مهمانی دعوت نمیشیم می ترسیم که همه بفهمند نزد صاحب خانه بی اعتباریم از خود دفاع می کنیم می گوییم اگه دعوت ام هم کرده بود نمی آمدم اونجا در شان من نبود .اونجور آدما همپالکی من نیستند.یا،؛ خودش می دونست من به دعوتش جواب رد میدم حرمت خودشو حفظ کرد و دعوتم نکرد مبادا سنگ رو یخ بشه.و.....و....و....و...
اما راستی شخصیت ما همین سه قسمت بود(۱-آنچه از خود میدانم و شما نیز از آن آگاهید---۲-آنچه شما از شخصیت من برداشت می کنید و فید بک آن را در کلام تان یا بر خوردتان به من می دهید----۳ آنچه را من بر آن وقوف کامل دارم و مراقبم شما بر آن آگاهی نیابید) ؟...؟نه روان شناسان معتقدند چه بسیار اعتقادت و انگیزه ها و احساسات که قسمت عمده شخصیت ما را ساخته ولی نه خودمان و نه دیگران را بر آن آگاهی نیست .همه آنچه باید و نباید بوده و مسبب اکثر رفتار های ماست.(ناخود آگاه)