هر چند وقت یه بار تصمیم ام جدی میشه که از نوشتن تو وبلاگ دست وردارم. با وجودیکه وبلاگ رانعمت خدا می دونم.با امکان خوب نوشتن فارسی، تو هر موقعیت و هر زمان که اراده کنم.از قضاوت ها می رنجم.از نزدیک ترین کس تا دوستای دور.هر کی می رسه از لغاتی زشت برای وبلاگ نویسا استفاده میکنه.چند روز همایش کشوری پرستاری بودم.خانم دکتر همکارم وقتی خواست منو به دوست تهرانی اش معرفی کنه گفت: ایشون خانم ......چتیست حرفه ای.فرق چت و وبلاگ را نمی دونست.و برای من جای تاسفه.
که با این شوخی هاش گله می کرد.یکی نیس بهش بگه بابا در لفافه گله نکن.جدی بگو چرا ناراحتی؟تو یه خانوم دکتر هستی که درس انواع آموزش دادن میدی.این خود تو نبودی که گفتی تو سالن غذا خوری ،تو سرویس ایاب ذهاب کارکنان هم میشه آموزش غیر رسمی داد؟این تو نبودی که گفتی اگر می خواهید ایران را از نظر علمی بالا ببرید دنبال فضای آموزش نباشید و بهانه نیارید هر جایی می شود آموزشی بود؟
چرا فکر می کنی چت کردن من؟ و وبلاگ نویسی من؟ و حتی شرکت در بحث ها نمیتونه آموزش در بر داشته باشه؟چون من خودم را در حد سن یک جوان پایین میارم؟چون من به فکر حق التدریس نیستم؟چون من قبل از اینکه به فکر آموزش باشم به فکر مرهم گذاشتن بر زخم های عاطفی هستم؟چرا فکر می کنید جماعت وبلاگ نویس و چت کننده در ایران آدمایی( پلنگان تیز دندان )اند.مرفه های بی درد اند؟ما همه ایرانی هستیم.ایران سراسر سرای ماست.زبان شیرین مادری و امکان خوب نوشتن فارسی در تبادلات فرهنگ مابه خوبی موثر است .ببخشید یادم رفت داشتم چی میگفتم.این روزا به من خیلی بی حرمتی شده.به خاطر اینکه با شما ها نشست و برخاست دارم.تهمت بی جا می زنند.اهانت می کنند .زخم زبان می زنند.ولیکن من نمی دانم دردشان چیه.شاید هم دلم نمی خواد فکر بد درباره آدما بکنم.نمی دونم به چه زبان بگویم آدما ،من از دنیای شما این نوشتن را برگزیدم.من که در حد کمترین....
خب اشک امانم نمیده(بهتره ادامه ندم)
یادم میره چی میگفتم
یکی به اینا بگه بی انصافااااااااا
شما ها یی که به خاطر ترجمه یه متن انگلیسی از فلان کشور ،که فلان رفتار را داشته (در مراقبت و یا آموزش)حقوق ۱۰ برابر من میگیرین کسی مو ی دماغ تون شده؟
من تو مملکت خودم باید غریب باشم؟حتی تو خونه خودم؟
عجب مردمانی!
بدون اینکه ازشون نظر خواسته باشم می فرمایند: به عقیده من شما باید.......تفاوت من با اونا اینه که خیلی صریح باهاشون بر خورد نمیکنم تا ماست ها را کیسه کنند.عیب بزرگ من اینه که فکر می کنم هر کس متلکی هم بهم بگه شاید توش درسی نهفته باشه بهتره بذارم بگه.
اونوقت لبریز میشم.وخشمگین که :
مرگم چی بود جواب ندادم.؟
یکی را میگم بزرگتره.یکی را میگم مدیر منه . یکی را میگم سوز داره ولش کن.و به این ترتیب جواب هیشکی را نمیدم.جالبه ْکه اگه درباره کسی تهمتی بشنوم اصلا باور نمی کنم ولی دقیقا از همون آدم تهمت می شنوم.چون روان پرستارم فکر می کنم باید آهنین باشم و هیچی را وقعی نذارم.عجب آدمای بی انصافی می تونم ببینم!لا اله........خدایا اینا چه بندگانی اند تو داری؟بخل می ورزند چرا من وقتم را تونستم آزاد کنم و به نوشتن وبلاگ بپردازم.جالبه که دل کندن واسه شون سخته و غبطه می خورند چرا واسه من آسونه.لا اله ......خدایا من با این بندگان تو چیکار کنم؟گویا از غیب دل من با خبرند.می فرمایند اینجور که بوش میاد خیلی احساس تنهایی می کنی که وبلاگ نویسی می کنی.می فرمایند: خودت خجالت نمی کشی کاری بی هدف می کنی؟اظهار می فرمایند :واقعا بی هدفی هم درد بدیه هااااااااا.....
خدایا ما با ابول دعوا نداریم ولی گویا ابول با ما دعوا داره
نمی خوام هذیان دادخواهی داشته .گفتم سکوت کنم شاید خود به خود دلم وابشه.ترسیدم گله کنید چرا بهتون اعتماد نکردم و نگفتم از چی دلگیرم.احتمال دادم واسه دلداری به من یه حرفایی خوب بزنید مهر از زبان برداشتم و لب به سخن گشودم. اگه اینجا هر خوبی نداشته باشه ، حضور شما و گوشهای شنوا تون و سکوت شیرین تون و فید بک های بهتر تر تون و تخلیه بار هیجان عاطفی اینجا که ........خوبه
سلام............نباید انتظار داشته باشیم که همه مثل ما باشند و مثل ما فکر کنند.
هر چه بگندد نمکش می زنند وای به وقتی که.......
سخت میگرید . سخت میگرن. اهمیت میدن. اهمیت ندهید. شما و کارتان مهم است و عقیده و نظرتان ،نه حرف اونا و یا حتی عقاید من(ما). من اگه حس کنم کارم درسته حتی اگه همه بگویند اشتباه می کنم باز کار خودم را خواهم کرد. چون من را خدا آفریده است.(یه کم به هم رفیتم و لجبازیم ...)
سلام. بابا انقدر قصه نخور از دیگران... حرف مردم همیشه هست..