نچاق

وقتی بیمارباشی مادر بزرگه بگه نچاق و تو بگی نناق

نچاق

وقتی بیمارباشی مادر بزرگه بگه نچاق و تو بگی نناق

َعلی (ع)

علی ای همای رحمت تو چه آیتی خدا را ؟که..........
هر که را باشم منش مولا و دوست ابن عم من علی مولای اوست
روز انتخاب علی به جانشینی پیامبر را به جمیع دوستدارانش تبریک میگویم
چقدر دوستش دارم؟خیلی.چرا؟نمی دانم شاید چون در خانواده ایی پرورش یافتم که ائمه معصوم مورد احترام خاص بودند.شاید چون پدر و مادرم حداقل تو دوست داشتن ائمه معصوم با هم هیچ اختلافی نداشتند و نقطه مشترک تفکر تربیتی شون اینجا بود.شایدم چون وقتی دختری ۱۰ ساله بودم و در خواب دیدم که حضرت علی به کلاس ما آمد گفت بچه بیایید برویم مرا به خاک بسپارید و همه کلاس رفتند جز من که مقاومت کردم و بعد از تنبلی خود پشیمان گشتم و دنبال رفتگان رفتم ولی دیر رسیدم و آنها فقط قبری را نشانم دادند که ادعا می کردند آنجا علی ....را به خاک سپرده اند هم کلاسانم بازگشتند و من ماندم و آنقدر بر سر قبر گریستم تا از خواب بیدار شدم آنوقت بزرگان(معبران)  خانواده اطرافم جمع شدند و گفتند این نشان از آن دارد که ایشان در  آینده رهرو علی.. خواهد بود.
آری شاید  همین خواب به ظاهر ساده همواره آتش عشق او را در دلم روشن نگاه داشت و هرگاه بخواهم مردی را ببینم به میزانی که شبیه علی ...است دوستش می دارم و بقیه مردان برایم غیر قابل تحمل اند.جوانی ام را به جستجوی کتاب های زندگی نامه اش و خواندن نهج البلاغه سید رضی گذراندم و هنوز تشنه دانستن بودم که ازدواج کردم از جرجی زیدان ،عایشه  بنت شاطی و.......شریعتی و ...درباره حضرت علی کتاب خواندم.حنی اگر برایم بگویند که او در کتابش زنان را مذمت کرده اهمیتی نمیدهم.باز هم دوستش دارم او برای نجات من از آتش دوزخ نه برای نجات من از دوزخی که مردان درین دنیا برایم تدارک دیده اند مفید است .هر مردی را که ادعای مردی کند با مقابسه با او خلع ادعا می کنم به فدابش هم سر و هم جانم

خبر خوب

دانشجوی فارغ التحصیل سال هشتاد مون٬ آقایی ۲۶ ساله، آمده بود.خبر داد که، کارشناسی ارشد دانشگاه جندی شاپور ،قبول شده  و ترم دوم است او گفت :  قصد دارد گرایش ما را انتخاب کنه.خوشحال شدم.خدای من،روزی که او فارغ التحصیل شود  ، چه روز زیبایی است!.حظ می کنم خبرای این چنین بشنوم . خب، در پایان روز خسته کننده ایی که از دانشجویان ، امتحان بخش گرفتم خبر خوبی بود.به طور کلی امروز رو شانس بودم .  چرا؟چون دانشجویان به من اثبات کردند، زحمات خالصانه ام جواب دارد . با تک تک، بیماران صحبت می کردند و من به چشم می دیدم نقش الگو بودنم را تقلید کرده اند . با بیماران خیلی راحت ،صمیمی و مهربان صحبت می کردند .  مشاهده می کردند و مشاهدات را گزارش می کردند .دوست داشتم ببوسم شان.ولی اونا تر جیح میدهند معلم شان  فاصله اش را حفظ کنه و زیادی خودشو قاطی جمع صمیمی شان  نکنه.قبول دارید ؟؟؟؟روزی را ،که خلق تون بازه ، همه چیز بر وفق مراد پیش میره؟خب ان شا الله سفر تهران به من خوش بگذره.دوستان تهرانی سلام ما به شهر شما می آییم تا در فضایی که شما تنفس می کنید نفس بکشیم گرچه شما را نمی بینم ولی.........

کاش

قبلا ها ، هم خودم نوشتم  و هم خواندم کسی نوشته بود:....... کاش....
ولی چه اشکال داره ؟باز هم میخواهم حسرت بخورم.هیچ شده یه روز بنشینی و بگی کاش.......؟.خب آره همه ممکنه براشون پیش بیاد. جز آنها که
می گویند :(از دی که گذشت هیچ ازو یاد مکن فردا که نیامده ست فریاد مکن بر نامده و گذشته بنیاد مکن حالی خوش باش و عمر بر باد مکن.)
میخواهید شما هم بشنوید چه کاش هایی گفتم؟
کاش شنا پروانه بلد بودم.تا امواج آب را........کاش در عنفوان جوانی بودم اون روزا که هنوز بی تفاوت نشده بودم.کاش یه دختر کوچولو داشتم تا موهای قشنگش را شونه میکردم و با گل گیس تزیین می کردم. کاش دانشجوی ادبیات فارسی سال چهارم دانشگاه بودم .کاش خلبان بودم تا در اوج آسمانها مسئولیت رساندن مسافران را به سلامت به زمین می پذیرفتم. کاش زیبا بودم که از هرکسی سوال میکردم با کمال میل  جوابم را میداد. کاش مدیریت ام عالی بود که یک مهمانی ۵۰ نفره را مثل مهمانی ۸ نفره اداره میکردم. کاش شهامت داشتم با تمام وجود فریاد بزنم آهای تو، ازت بدم میاد. از سر راهم گم شو !کاش کمتر تردید داشتم اینقدر نگران نمی شدم  که بگم چرا اینگونه گفتم؟ کاش مهربون بودم که خیلی راحت کسی که منو می رنجوند می بخشیدمش. کاش اعتماد به نفس داشتم که علیرغم اینکه مردم گفته اند در انتخابات شرکت نمی کنند کاندید می شدم. کاش قد بلندی داشتم که به همه چیز از بالا نگاه می کردم. کاش میتونستم بیشتر ازین به خودم فکر کنم و هر بار لذتی را تو زندگی درک میکردم یاد اونهایی که بی نصیب اند کام خودم را تلخ نمی کردم.کاش آن قدر قوی بودم که بدون احتیاج به خواب زیاد،  مدتها بر سر کار حضور می یافتم. کاش اینقدر قالبی نبودم که تنها کسانی را دوست بدارم که در چارچوب هایم جا میگیرند.کاش؟
بابا رهای      مان کن.کاش؟
برو خدا را شاکر باش که.....
ببینم شما دوست دارین کدام کاش ها را اضافه کنید؟
.............
باور کنید کاش گفتن و افسوس خوردن مشکلی را حل نمیکنه.ما همش فکر می کنیم مرغ همسایه غازه بابا به حضرت عباس قسم اونا هم که.......آرزوهایی دیگر دارند.دنبال چیزی نگردین.آب در کوزه ست گرد جهان نگردید .بر آنچه دارید دلخوش باشید.خدا سلامتی داده و یه سری نقضل ها در حق تون.دندون اسب پیشکشی را نشمرید.به داشته ها تون فکر کنید.چشم را به نداشته ها وا نکنید.بر آنچه دارید شاکر باشید
اوصیکم عبادالله و نفسی بتقوالله

موندم چی بنویسم.که خواننده از خواندن اش احساس کنهعجب نکته جالبی!با خودم میگم خوبه از از سر در گمیدر نوشتن بنویسم.می بینم خب شاید این منم که اینگونه مشکل دارم
میگم نه.این  موضوع خوبی نیس.به ذهنم می رسهخوبهاز عشق و محبت بنویسممیگم نه.خب بگذریم.

چه بهتر

واقعا اگر همه اش مهمونا سرگرم مون کنند فرصتی باقی خواهد ماند که بنویسی؟