نچاق

وقتی بیمارباشی مادر بزرگه بگه نچاق و تو بگی نناق

نچاق

وقتی بیمارباشی مادر بزرگه بگه نچاق و تو بگی نناق

یادی از یک دوست قدیمی

سلام الان از نزد فریده باز می گردم فریده هم کلاس دوران لیسانس ام هست از اون دوست های وفادار .نوه دار شده دختر ۲۲ ساله اش بچه دار شده .بهش کلی خندیدم .گفتم یادته ۲۶ سال پیش این چنین روز هایی دانشجوی سال اول دانشگاه بودیم ؟کلی با یاد اون روزا خوشحالی کردیم.کلی با هم تعریف ها کردیم از اونجا که مسئول بخش اورتوپدی است مرتب احضار می شد.ازش بابت تمام محبت هایی که به برادرم در طول بستری شدن اش در بخش شان کرده بود تشکر کردم و او هم با خنده گفت قابل دوستی هامونو نداشت .ازش کلی عذر خواهی کردم که به مناسبت های مختلف( ازدواج دخترش، برگشت اش از مکه ،مراسم فوت پدر ش،و مادرش و تولد نوه اش )حتی تلفنی ......نداشتم .گناه همه اینها را ریختم سر ارتباط با اینترنت.و وبلاگ خلاصه برای من روز جالبی بود ولی آنچه مرا آتش زد مطالبی بود که فریده از مشکلات مردم مان می گفت. آه از نهادم بر آمد .از مخارج سنگین بیمارستان بر دوش نحیف مردم.خدای من.چقدر فریده آسیب دیده.میگه باید مث بز به مردم نگاه کنم و بگم کاری از دستم بر نمی آید.وای خدای من فریده جون بمیرم برای دلت.روزانه چقدر ناظر صحنه های آه و ناله بیماران شکستگی باشی ؟چقدر برای ترتیب برنامه های شاق پرستاری بیمارستان حرف و نقل بشنوی و بعد از همه مراقبت های خوب وقتی بیمار با شادی قصد رفتن به نزد خانواده اش را دارد باید چشمان اشکبار شان را ببینی که از عهده مخارج سنگین بیمارستان بر نمی آید .البته همیشه این موارد پیش نمی آید ولی زیاد اتفاق می افتد. از بیمارانی می گفت که با فروش دار و ندارشان عاقبت لنگ بیست هزار تومان باقی مانده می شوند و مجبورند مدتها بمانند تا باقی مانده پول جور شود و آنوقت....... نمی دانم چرا اینقدر از رنج مردم غافل ام.شاید لازم باشه دعاش را به جون همسرم کنم که مرا از تماس بیشتر از حد توانم با این رنج ها دور نگه می دارد و من چه فریاد و هوار ها که نمیکشم که تو فکر کردی من صغیرم؟چرا مرا مانند کودکی نافهم از اجتماع دور می کنی؟ اگر من هم همانند فریده هر روز این صحنه ها را می دیدم برایم حالی باقی مانده بود که .......... آری
نظرات 6 + ارسال نظر
صبا یکشنبه 11 آبان‌ماه سال 1382 ساعت 11:58 ق.ظ http://antimemory.blogsky.com

سلام دوست عزیز
می خواستم معنی نچاق و بدونم؟! ممنون!

[ بدون نام ] یکشنبه 11 آبان‌ماه سال 1382 ساعت 12:28 ب.ظ http://bedoneemzaa.blogsky.com

دیدن مشکلات جامعه آدم رو افسرده می کنه چون کاری از دستم بر نمی آد . اگه می تونستیم کمک کنیم شاید بهتر بود . امیدوارم موفق باشید .

کیوان یکشنبه 11 آبان‌ماه سال 1382 ساعت 04:16 ب.ظ http://shoma.blogsky.com

خیلی خوبه که دوست قدیمیتون رو دیدید !

امیر دوشنبه 12 آبان‌ماه سال 1382 ساعت 01:06 ق.ظ http://khial.persianblog.com

سلام...زیبا...ساده و دلنشین مینویسی....

طبله عطار دوشنبه 12 آبان‌ماه سال 1382 ساعت 08:38 ق.ظ http://farahan.blogsky.com

چو عضوی به درد آورد روزگار ....... دگر عضوها را نماند قرار


سلام .....

آسمان دوشنبه 12 آبان‌ماه سال 1382 ساعت 09:32 ق.ظ http://sign.persianblog.com

ای کاش این مشکلات ریشه ای حل می شد .

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد