نچاق

وقتی بیمارباشی مادر بزرگه بگه نچاق و تو بگی نناق

نچاق

وقتی بیمارباشی مادر بزرگه بگه نچاق و تو بگی نناق

کشمکش با نوشتن

با سلام
یه مطلب دیروز نوشتم و فقط ۴ تا نظر دریافت کردم که همه شون مربوط پاسخی داده یودند و همین جا از هر چهار نفر دوست عزیز تشکر می کنم.
از نوشتن در وبلاگی دوم گفته بودم.
خب  ؛تاریک خانه؛  که گفته بود؛ تو صد جا بنویس کیه که یخونه؟؛ و ابی که نوشته بود...؛.تو دیگه چرا واه ؛...خیلی به دلم چسبید.
جناب آریا هم که فرموده بودند: ؛ پیشنهاد میکنم سفت وسخت به باور هاتان اتکاء کنید و با برخورداری از همین الگودرست یاغلط قلم بزنید؛.
 خب آدم همین سه تا نکته را هم دریافت کنه خوبه.
الان ۲سال و سه ماه است تو اینترنت روزی چندین و چند خط می نویسم و بفهمی نفهمی یه کم روم باز شده و یه کم بر تردید هام غلبه پیدا کردم.
آخه بد جوری تردید داشتم حرف بزنم٫ که چطوری بگم که کسی بدش نیاد٫ که به کسی اهانت نشه ٫که اسباب دردسر خودم نشه٫ که رازی از پرده برون نیفته٫ که خودنمایی نشده باشه٫ که اظهار فضل نشده باشه٫ که کسی متوجه میزان تنفر هام نشه٫ که کسی به عمق عشقم پی نبره ٫که یه راز بمونم٫ که پوشیده و محجوب بمونم٫
 که........................................................................
زندگی من ۴۵ سال اش گذشته دیگه درست بشو نیستم دیگه شکل گرفته ام و بهم امیدی نیس ولی فکر نکنین که من تو این مدت ۴۵ سال ساکت نشسته ام ها....
 نه از ۵ سالگی به بعد ممنوعیت ها را و بکن نکن ها را به یاد میارم. فکر کنم فقط ۵ سال گذاشتند تو این دنیا راحت بخرامم .از اون به بعد به ذهن شان رسید دیگه بیشتر ازین به حال خود رهایم کنند علف خود رو میشم .از تلخ ترین خاطرات کودکی ام شستن ...تو آب سرد حوض تو زمستان بوده. بعد شستن ظروف هر روز صبح قبل از رفتن به مدرسه. و بعد ممانعت از
لیلی یازی کردن در سن ۱۱ -۱۲ سالگی. تازه بعد ازین به قدری به دلیل زود رنج شدن و حساس شدن خاص دوران بلوغ سختی را احساس کرده ام که تازه فهمیدم چه کودکی کردن هام خوب بوده و بعد که ازدواج کرده ام و در صحنه اجتماع به کار پرداخته ام تازه فهمیدم ای بابا هر دم ازین باغ بری می رسد و سال به  سال رحمت به پارسال . ولی خب این نگفتن ها و ننوشتن ها و لگام به زبان زدن ها خیلی بیش از هر چیز لج ام را در آورده فکر نکنید من حرف نمی زدم ها نه همیشه همیشه تا تونستم حرف زدم ولی بعد از حرف زدن هام به گوشم می رسیده اینو نباید می گفت اینو گفت باعث دردسری بزرگ شد تا مرد سخن نگفته باشد عیب و هنرش نهفته باشد و خلاصه انقدر گفتن و گفتن که از خودم و از آدم بودن و از تعبیر کردنای دیگران و از زبان و گفتن و ...زده شده ام ویه مامور سانسور درونی در وجودم شکل گرفته . 
نظرات 10 + ارسال نظر
تاریک خانه سه‌شنبه 1 مهر‌ماه سال 1382 ساعت 07:09 ق.ظ http://darkroom.blogsky.com

ببخشید، من کمی بی ادبی کردم آخه منتظر برخورد با وبلاگ چنین فردی با این تجربه و سن اینجا نبودم. شما استاد مایید. بسیار خوشحالم از خواندن نوشته هایتان...
درست به چیزی اشاره کردید که من برعکسش را معتقدم. نوشتن در فضای آزاد باید بدور از سانسورها و ملاحظات باشد.
وگرنه به چیزی تبدیل می شود بر ضدخودش.
این را شاید یک جور وسواس بشود نام گذاشت، فکر می کنم شما در وبلاگ می توانید بر علیه آن بجنگید.
این مشکلی است که خود من هم با آن در جنگم، ترس از ابراز کردن و شک از کامل نبودن و چرخه اصلاح و اصلاح که نابود کننده است.

من از کلمات شما که به طنز ....بود علاقه داشتم.

اردلان سه‌شنبه 1 مهر‌ماه سال 1382 ساعت 12:43 ب.ظ http://ardalan235.persianblog.com

سلام به دوست عزیز و گرامی .اجازه بدهید که قبل از هر چیز از اظهار لطف و محبت شما تشکر کنم. راستش ما پیر مردها توخیلی از مسائل امروزی نمیتوانیم با این جوانهای پر شور و شر هم سلیقه باشیم . ولی یک مطلب را باید بگویم که اگر ماجرای خود سانسوری تنها مربوط به زندگی خانوادگی است و به خصوص در مورد گفتن و نگفتن فلان حرف من معتقد هستم که چرا باید شخصیت مستقل هر انسان به این راحتی زیر سوال برود . ولی اگر مربوط به زندگی اجتمایی است خوب این اجتماع همه چیز را به نوبت یاد خواهد داد به سن و سال من و شما هم هیچ ارتباطی پیدا نمی کند.

ممنون از شما که اینجا را هم نگاه پر معنایی کردید

دیوانه سه‌شنبه 1 مهر‌ماه سال 1382 ساعت 09:18 ب.ظ http://www.divane.blogsky.com

من فکر می کنم اگه قرار به سانسور باشه. دیگه چه احتیاجی به بودن اینجا و نوشتن است .
ببخشید فضولی کردم .

دیوانه عزیز من از خود سانسوری دارم خفه میشم آخه کیست درون من که از زبا من سخن می گوید؟

امیر براندو چهارشنبه 2 مهر‌ماه سال 1382 ساعت 03:37 ق.ظ http://endesh.persianblog.com

زندگیتون شکل گرفته . . . ولی امیدی بهش هست . . . حداقل برای منی که از بیرون تر می بینم . . . آرزوم اینه که بعضی خصلتای شما رو حالا داشتم نه اینکه سالها بگذره تا بهشون برسم . . . پیروز باشید

زمانه بهتر از آن چیز که به من داده به تو خواهد داد چون بسیار هشیاری.مطمئن باش

جناب آقای ابی چهارشنبه 2 مهر‌ماه سال 1382 ساعت 09:38 ق.ظ http://bahs2bahs.persianblog.com

اولا من تا با این چشام نبینم ۴۵ و ایجور چیزا رو قبول ندارم !! و بعدش ۴۵ که پیری و ورشکستگی !!! نیستش که . ای بابا . و آخرشم اینکه بعثت محمد صلی الله مبارکه .

عید مبعث بر شما نیز مبارک باد

ج . چهارشنبه 2 مهر‌ماه سال 1382 ساعت 02:37 ب.ظ http://iranamrooz.persianblog.com

؟ .

سلام جاهل
ازین ورا؟راه گم کرده ایی؟جواب سلام علیکه .تو میگی جواب ؟ چیه؟نکنه !!!!هان؟

سعید پنج‌شنبه 3 مهر‌ماه سال 1382 ساعت 09:13 ق.ظ http://saeid.blogsky.com

سلام.
نوشته هات خیلی هم خوبه و از اینکه می بینم هر روز می نویسی خیلی خوشحالم.
نگران نظرات هم نباش. البته طوری نباشه که جانب اعتدال رو از دست بدی.
ولی در کل خوب می نویسی.
از اینکه به ما سر می زنی هم خیلی خیلی ممنونم.
موفق باشی
سعید

اینکه به شما سر می زنم وایه خودمه ولی خب شاید هم که چون کاسه جایی رود که قدح باز آید .نظر شما چیه .از لطف شما ممنون سعی می کنم بنویسم

لیدا پنج‌شنبه 3 مهر‌ماه سال 1382 ساعت 03:08 ب.ظ http://gilda.persianblog.com

رضوان ما به امیدی اینجا میایم ..........ناامیدمون نکن........

لیدا جان یه ضرب المثل فرانسوی میگه:
اگر نمی تونی چیزی را که دوست داری به دست بیاری سعی کن چیزی را داری دوستش بداری.فکر کنم شامل حال من میشه .

آذر پنج‌شنبه 3 مهر‌ماه سال 1382 ساعت 09:15 ب.ظ http://vesal-am.blogsky.com

سلام چقدر جالب می نویسی ممنون که بهم سر زدی راستی منو چطوری پیدا کردی
یک سوال برام نوشته بودین بازم تکرار میشه یعنی من باید همیشه با این کاووس زندگی کنم که همیشه یک رقیب تو زندگیم هست و اگر اینجور که شما گفتین بشه من با این روحیه حساسم هیچ وقت قادر به ازدواج کردن نیستم
دعا کن دیگه برام تکرار نشه ممنون

شنیدم تازگی آپدیت کردی یه سری زدم ببینم این چه اسمیه انتخاب کردی که.......ممنون از سلیقه ات.به مذاق شما خوب و خوش اومده البته

دفتر عشق جمعه 4 مهر‌ماه سال 1382 ساعت 01:19 ق.ظ http://aida842002.persianblog.com

سلام. خیلی خوشبختم از آشنایی با شما . شاد باشید

البته اسم وبلاگت منو جذب کرد همون جور که شیرینی مگس ها را

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد