نچاق

وقتی بیمارباشی مادر بزرگه بگه نچاق و تو بگی نناق

نچاق

وقتی بیمارباشی مادر بزرگه بگه نچاق و تو بگی نناق

بغض

الان ده روز هست که نمی نویسم.احساس میکنم ذهن ام وجد و نشاط خودش برای نوشتن را از دست داده .
یک تردید هایی تو ذهنم راه یافته که مثل موریانه از نوشتن بازم می داره.
اگر نویسنده هایی که ما دوستشون داریم دچار این حالت بشن برای من فاجعه است.
در اندرون من چه کسی است که بخل می ورزد من بنویسم؟
همه آن کسانی که در زندگیم همواره بخل ورزیده اند که ؛ این کلام شیرین را به این نگو .حقش نیست۰.
؛ آن شی قشنگت را به این نده . لیاقتشو نداره .از بین اش می بره .؛اون کس را به خونه ات مهمان نکن .او جبران نمیکنه ؛.اون نگاه پر مهر را تحویل این کس نده .خودشو گم میکنه .باورش میشه ارزشش را داره .؛یه مشت اینا با یه مشت ذهنیات درست مخالف که :؛تو مهر طلبی بدین واسطه است که می نویسی. برای خودت....
؛تو غمگینی اینا دود دلت است که در قالب آه دیده میشه.؛ تو میخوای دیگران را تحریک احساسات کنی که چی؟تو داری خودت را در موقعیت بی ارزشی قرار میدی. که نوشته های بی ارزش تر بیرون بدی پاشو فکر نان کن که خربزه آب است .
اه ه ه ه ه ه ه ه
از هجوم این افکار بخیل متنفرم.
این افکار زاییده تذکراتیست که عمری به من داده اند .
چه کسی حق دارد ذهن بکر مرا با پاهای گل آلوده اش کثیف کند ؟؟.چرا ذهنم را از زایش باز داشته اند ؟؟ چرا باید خلاقیت ها بمیرد و همه یک قالب قابل پیش بینی داشته باشد؟؟ چرا باید آنگونه رفتار کنم که پسند تو باشد.؟؟
می خواهم ذهنم بدون افسار برای خود بخرامد و هرگاه خواست تاثیر اش را اینجا بگذارد .
چرا به من می گویی ملاحظه کنم.؟؟این خود سانسوری من چه کسی را فایده می بخشد ؟؟
جز آنکه خودم را زیان می رساند.
این ّبکن نکن هاّ این ّباید نباید ها ّ این ّخوب است بد استّ ها قالب سازی می کند قالب ها دشمن خلاقبت هاست .
نظرات 5 + ارسال نظر
اورامان سه‌شنبه 25 شهریور‌ماه سال 1382 ساعت 01:01 ب.ظ http://hoplee.bloghorn.com

نازنین
خودت را معطل نظر دیگران نکن.راحت باش.تردید ها همیشه هست بر اونها غلبه کن

امیر براندو سه‌شنبه 25 شهریور‌ماه سال 1382 ساعت 10:48 ب.ظ http://endesh.persianblog.com

گویا این تردیدی دلنشین است که هر از گاهی به سراغ همه وبلاگ نویس ها و کلا نویسنده ها می آید . . . رضوان عزیز . . . برای منی که از روزمرگیهایم می نویسم بی هیچ تکانه و تغییری . . . شاید . . . ولی تو . . . همیشه بنویس . لطفا

مجید چهارشنبه 26 شهریور‌ماه سال 1382 ساعت 05:29 ق.ظ http://charvadeh.persianblog.com

سلام. از اینکه به وبلاگ من سر زدید خوشحالم. ولی بیشتر از اون باید بگم از اینکه وبلاگ شما رو برای اولین بار (و از این به بعد برای همیشه) دارم می خونم خیلی بیشتر خوشحالم. یه نکته در مورد تردیدهای نوشتن در وبلاگ. البته این نکته مربوط به هر کاری می تواند باشد. اگر کسی زود زود مطلب بنویسد بعد از مدتی این امر برای او به یک قاعده تبدیل می شود و نتیجه آنکه اگه چند روزی مطالبش دیر برسد آنوقت احساس نقض قاعده و نقص و تردید و دودلی می کند. آخه چرا ما باید خودمون رو اسیر قواعد خودساخته مون بکنیم. گاهی وقتها ممکنه سه هفته هم چیزی برای نوشتن نداشته باشیم عیبی نداره.
نکته مهم بعدی اینه که باید مخاطب پیدا کنیم. باید همزبان پیدا کنیم. من تشنه همزبان هستم اینو جدی می گم. باید به همزبانان خودمان لینک بدیم. من همین جمعه صبح باید به یکسری از این وبلاگی ها که از بعضی جهات شبیه هم هستیم لینک بدم. اگه شما هم اجازه بدی اینکار رو خواهم کرد. ضمنا از تذکری که در مورد فونت ریز دادید بسیار ممنونم. تصمیم دارم یک ویرایش اساسی در نوشته هایم انجام بدم.

کیوان چهارشنبه 26 شهریور‌ماه سال 1382 ساعت 07:52 ق.ظ http://shoma.blogsky.com

میگم این متن این مجید از اصل مطلب طولانی تر بود !!!!!!!

آریا شنبه 29 شهریور‌ماه سال 1382 ساعت 08:32 ب.ظ http://farrokh77.biogspot. com

خیلی سربسته ؟. من اگر با دوستان (کلامی) که در ایران
بحث سابق بر خورد داشتم. گاهی احوالپرسی میکنم- فقط
بخاطراحترام و التزام به مبانی اخلاقی و آشنائی است. همین.
اما می بینم در میان همین دوستان!. از جمله (بهشت خانم!)
عکس العمل ها و اشاره کردنها. صددرصد . (گزینشی) است و
این خلاف مبانی و عرف معمول هست.

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد