امروز چون به علت سرماخوردگی سر درد دارم و تنفسم هم با سختی .....پس نمی نویسم.
فقط خواستم بگویم که خیاط در کوزه افتاد .هر چی شنیدم کسانی سرماخوردند گفتم چه حرفا تابستون و سر ماخوردگی . هی به خودم می بالیدم که از بس من سیستم ایمنی ام خوبه امکان نداره سر ما بخورم به علاوه من از روان نسبتا مستحکمی برخوردارم و آدمایی مثل من در برابر هر بیماری مصون اند ولی گویا حرص و جوش هایی که هفته پیش خوردم کار دستم داد حدودا ده روز میشه که به جورایی حرص های کوچولو موچولو خوردم که بعد همینا سیستم ایمنی بدنم را دچار نقصان کرد .من که فکر می کردم عینهو کوه میمونم با یه ویروس ناقابل میکروسکپی محکم افتادم زمین .
گرچه اهل گله و شکایت نیستم مبادا مظلوم نمایی کرده باشم که ....و مبادا کسی را دچار احساس گناه کنم ولی از دست دوستان خیلی حرص خوردم البته چشمم دو تا ظرفیت خودم را بالا ببرم.تا حرص نخورم .جالبه که به مدت ۴ روز به مشهد دعوت شدم هم فال باشه هم تماشا به هر کس گفتم میایی بریم گفت نه.یعنی سفر کردن با من اینقدر بی مزه است؟یکی گفت شوهرم دوبی است منتظرم بر گرده یکی گفت مادرم نیاد به من خوش نمی گذره اگه ایشون را هم دعوت کنی من هم میام یکی گفت تازه از سفر باز گشتیم دیگه پول برای خرج کردن نمونده یکی گفت مرخصی ندارم یکی گفت من باهات میاد دیدم نا محرم است نمیشه پسر کوچولوم گفت بدون بابا خوش نمی گذره من مونده بودم و اون دعوتنامه.بلیط هم که تا بیستم رزرو شده بود و نبود چون همه سفرا تو شهریور که آخرین فرصت برای دانش آموزانه اتفاق می افته .خلاصه چون .....کلی لجم در اومد لجم گرفتن همان و ابتلا به سرما خوردگی همان.
حالا سه روزه.مگه آبریزش از بینی و سدرد و تب آروم میگیره .نه شب نه روز.