نچاق

وقتی بیمارباشی مادر بزرگه بگه نچاق و تو بگی نناق

نچاق

وقتی بیمارباشی مادر بزرگه بگه نچاق و تو بگی نناق

دیداری پس از ۶ سال دوری

سلام
چقدر از دیدن آدما خوشم میاد اگر...........پس از پایان دیدنی ها نشنوم بگویند: چه پر مدعا بود!چقدر حرف میزد!چگونه به خودش اجازه میداد وقت ما را تلف کنه!چقدر پر گویی کرد!
دیروز قرار بود برای دیدن پسر عموی جناب همسر که از انگلیس به ایران بازگشته بود به خانه حاج عمو برویم.به علاوه عمو جان هم به اتفاق همسرشان از مکه بازگشته بود و  وقت مناسبی بود که به دو هدف یک تیر می زدیم.خلاصه سر ساعت ۹ بود که به خانه عمو جان وارد شدیم اونها که از روز قبل اطلاع داشتند ما قبل از ظهر به دیدارشان می رویم ابدا به خود زحمت نداده بودند که رختخواب ها را از کف حیاط خانه جمع کنند .از بین رختخواب های پهن شده ما را به اتاق پذیرایی راهنمایی کردند و  وقتی آنجا نشستیم با بمبارانی از میوه و شربت و چای و شیرینی و ....مواجه شدیم که توسط نوه های حاج عمو یکی یکی از راه می رسیدند.
پسر عمو ها همدیگه را غرق بوسه کردند و زن عمو زنگ زدند دخترا    و داماد ها و نوه های کوچیک و بزرگ همه آمدند و مشغول به تعریف کردن و تمجید از شکل و قیافه و قد وبالا و میزان موفقیت در تحصیل همدیگر شدند بعد هم نگاهی به من کردند که ای خانم!ما یه روز روزگاری که شما عروس خانم ها را نداشتیم کلی با همدیگر برو بیا داشتیم و خاطراتی خوب از اون روزا به جا مونده.این بچه ها کلی تو سر و کله همدیگه زدند تا بزرگ شدند وبارها پدر و مادراشون را با هم جنگ انداخته اند.
حالا مگه این ها از صحبت کردن سیر میشدند؟!                  گل می گفتند و گل می شنفتند
خلاصه نشان به اون نشان  ما تا ساعت ۱۲ مهمان خانه عمو بودیم و به دلیل دعوتی که از ایشون به عمل آمده بود که به خانه پدر خانم شان  بروند خود را ملزم به ترک  آنجا نمودیم.خدا روز بد نصیب تان نکند .تا پای ما به داخل ماشین رسید گله ها شروع شد.
مادر همسرم که فکر میکرد جلو من جلوه خوبی نداشته که اونهایی که ما را به خانه خود فراخوانده اند حیاط را آب و جارو نکرده باشند .سر راه دم راهی نچیده باشند بچه ها به دست بوس نیامده باشند و بدتر از همه ما را برای ناهار به ماندن دعوت نکرده باشند کلی بد و بی راه گفت.
موضوع ازین قرار بود که مادر همسرم به پسرشان(همسر من )زنگ زدند که :پسرم ......پسر عمویت محمد با همسرش و سه تا بچه اش از انگلیس آمده و چون الان مدتی هست او را ندیده اید بهتر ه قسمتی از  روز تعطیل خودتان را برای دیدت او اختصاص دهید.به علاوه عمو و زن عمو هم از مکه بازگشته اند. و به علاوه خاله جان تان هم امروز فردا قراره از مکه بازگردد و باید برای پیشباز اونها هم تو خونه شون باشیم.
خب من و همسرم خودمون را آماده کردیم تا امتثال فرمان حاج خانم مادر را کرده باشیم .به همه اعلام کردیم که اگر نمی توانیم در جمع شان حضور یابیم چیست .
ولی خب
وقتی ساعت ۱۲ ظهر داشتیم از مهمانی نیم روزه باز می گشتیم پی بردیم که اشتباه بزرگی کردیم.چرا که:
ا- برای خواب و مهمانی اون خانواده عمو ایجاد مزاحمت شده
۲- مادر همسرم هم احساس کرده مورد بی حرمتی قرار گرفته
۳- وقت زیادی از ما صرف شده
۴-همه دوستی ها و محبت ها مقبول واقع نشده است.
۵- بچه های ما حاضر به حضور این چنین مهمانی های فامیلی نیستند و در خانه تنها مانده بودند.
این هم از مهمونی رفتن ما آدمایی که
فکر می کنیم دیگران باید اونجوری با ما رفتار کنند که ما می پسندیم نه هر جور راحتند.
و فکر می کنیم دیدن ها باید حتما ختم به صرف ناهار و شام بشه
و فکر می کنیم مجبوریم به روی دیگران بخندیم و در دل از آنها گله مند باشیم.
در مجموع من ازین مهمانی بیشتر خوشم آمد تا پای اینترنت نشستن و ساعتها تکریم شدن و تحسین شنیدن.چون ملاقات های  حضوری تر جیح دارد به ارتباطات اینترنتی.
انشا الله مخاطبان پیام های خود را بتوانم حضورا ملاقات کنم./به امید آن روز
نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد