ساعت ۲. ۳۰ دقیقه بیدار شدم با وحشت.
وحشتناک بود میدونید چی ؟یه سوسک بالدار !اندازه یه بادام .که هر چی با دم پایی تو سرش می زدم مرده نمیشد.عجب جونی داشت.! فکر میکنید ما از کمتر موش نمی ترسیم ؟.واه واه چه حرفا ما از هر چی ......تو دنیا می ترسیم .فکر می کنید بده بگم می ترسم؟می خواهید بگید.....هرچی هم که بگین و هر قضاوتی بکنید بازم میگم .کابوس سوسک.
البته این روزا چون مبتلا به بیماری شده ام کابوس خوابم را خراب کرده وگرنه من هم مثل شما ها شجاع ام(اینم توجیه مردم پسند).قبل از اینکه شما ها بخواهید درباره ام قضاوتی کرده باشید.
حالا خدا را شکر که.......
وگرنه چیکار می کردم؟
سلام
من شریک سمپادک هستم.
یه سری هم به من بزن.
مرسی
متاسفانه تولدم رو تهرونم نه تنگه واشی . شما تشریف بیارید با منزل قدمتون رو چشم . می برمتون کیف کنین . و دیگه اینکه . . . امان از این نقطه چینها . در ضمن امسال هم کتر هندونه دلم می خواد .
ننگ بر ما که ما آنشب در کنارتان نبودیم تا آن سوسک را روانه جهنم بنماییم نمایاندنی . به هر حال هر وقت که احساس خطری کردید مانند ملکه گلهایمان ما را صدا کنید تا به کمکتان بشتابیم ... از بیانات ملوکانه امپراطور معظم اله ( دامت حرکاته )
شیرین می نویسی. مثل نویسنده های حرفه ای. موفق باشی توی دنیای کلمه ها!
تو هم با این نوشتنت... خودتو کشتی
سلام رضوان جون
اصلا هم بد نیست که از سوسک میترسی خیلی ها هستند که می ترسند مخصوصا بعضی آقایون که تا سوسکو می بینن پا به فرار می زارن .
من هزار برابر سوسک از موش می ترسم . راستی دوست دارم در ماجرایی که در وب لاگ دایره در حال وقوع است نظارت داشته باشید.
تو تنها قاتلی هستی که از مقتولت میترسی