با سلام
مدتیه تا میام بنویسم یه هو مطالب از یادم می پره.به این حالت در روانشناسی بلوک شدن ذهن میگن.و احتمال میدن که پیام ذهنی قدرتمندی باعث میشه این اتفاق بیفته و خود سانسوری به وجود بیاد ،ترس از قضاوت اطرافیان ترس از لو رفتن، ترس برداشته شدن پرده از مکنونات درون.
به هرحال من مدتیه نومید شدم از خوانندگان پیام ها.و دوباره یه پام ذهنی منو به کنج تنهایی و خلوت فرا می خواند.
دلا خو کن به تنهایی که از تنها(تن ها )بلا خیزد/ سعادت آن کسی دارد که از تنها(تن ها)بپرهیزد
آره از تنوع خواننده ها هایی که نمی شناسم شان.شاید میترسم .از عواقبی که بر ملا کردن اندرونیات ام ممکنه به بار آورد (مارگزیده از ریسمان سیاه و سفید می ترسه)
خلاصه خودم هم نیتونم بفهمم که چرا نوشتن ام فلج شده
شاید پیام ذهنی/تو کز محنت دیگران بی غمی /نشاید که نامت نهند آدمی مانع نوشتن هام میشه .آخه این روزا تو شهر خبرهاییه..
شاید ترس از انگ خوردن که :روباهه به کلاغه گفت پر و بالت سیاه رنگ و قشنگ نیست بالاتر از سیاهی رنگ گر خوش آواز بودی و خوشخوان نبدی بهتر از تو در مرغان زاغ میخواست غار غار کند تا که آوازش آشکار کند لقمه افتاد چون ......
شاید محاسبات عقلانی که آهای تو را چه شده که چراغ به خانه روا را در مسجد می بری.کدام عقل سلیم بر تو می پسندد بودجه خانواده را در اشتراک اینترنت صرف کنی و اوقاتی را کی میتوانی کارهای منزل را به خوبی انجام دهی بدون نیاز به مستخدمی که حقوق دریافت میکند . و و ورزش مناسبی که تو را از شرکت در کلاس های بدن سازی کفایت میکند .نکند که با خود اندیشیده ای آن خزعبلات که می نویسی تو نیکی میکن و در دجله انداز است .نکند در ادراک تو نمی گنجد که تنها زمانی که میتوانی به درگاه خدا دعا کنی که فرزندت در آخرین فرصت ها ...باز هم بلوک شدم.