مدتی پیش حدودا ده ماه پیش وقتی خیلی دلم واسه تعطیلی ایران بحث تنگ شده بود با چت کیمیا آشنا شدم.پسر همکارم آدرس اونجا را گذاشته بود تو حافظه آدرس بار کامپیوتر اتاقم در محل کار.
با ورود به اتاق چت تصادفا با کیا آشنا شدم که از ادعا یش اینگونه بر می آمد که از تنکابن است ولی در بندر ماهشهر کار میکنه.یه قضیه واقعی زندگیم را در ایام جوانی به تصویر کشیدم و ازش راجع به اون قضیه نظر خواهی کردم.خیلی توان جواب می نوشت و این باعث شد ۱ونیم ساعت بحث ام را با او ادامه بدم.از شخصیت اش خیلی خوشم آمده بود.چگونه پسری جوان توانایی هماوردی کلامی با من را داشت. برای گفتن به کلمه نیاز نداشت گویا ادراک معلنی می کرد.کم کم به این نتیجه رسیدم علیرغم بد گویی هایی که از چت میشه خواصی هم بر آن مترتب است.از جمله اینکه در فضایی صحبت می کنی که تو را کسی نمی شناسد و به خوبی می تونی ایفای نقش مورد علاقه ات را بکنی.میتونی از همدلی فردی برخودار بشی ممکنه راهنمایی هم بشی میتونی در فضایی که به نظر امن است دعوا کنی و هیچ کتکی هم نخوری پرخاشگری کلامی داشته باشی.از زننده ترین کلمات که تابو بوده برای بیان احساسات درونی ات کمک بگیری.میتونی تمامی خشمت را از دنیایی که در اون زندگی می کنی بر سر قربانی بی گناهی تخلیه کنی میتونیمیزان نفوذ خودت بر دیگری را محک بزنی.میتونی از بلبل زبونی های بعضی ها درس بگیری میتونی یه منبر سخنرانی بیابی که ادعای فضل کنی.میتونی بعضی را دمق کنی.میتونی تو کار دیگران دخالت کنی و اگر خبطی به بار آوردی بگی چی بود کی بود کجا بود؟
خلاصه آنقدر برای من جالب بود که کم و بیش ادامه دادم.ولی برای آنکه احساس گناه ام تشفی یابد شروع کردم به نقد و بررسی این اتاق.و گاها تذکر دادم .گاهی فکر کردم چگونه میشه این اتاق را آباد کرد گاهی به به کار گیری ادبیات (مشاعره) و گاه با به کار گیری ضرب المثل ها سعی در ارتقا سطح دانشی اتاق کردم و گاهی بحث راه انداختم و بعضی را به نشستن بر سر میز گرد دعوت کردم و خلاصه برای آنکه حضور خود را در آنجا توحیه کنم به هر دری زدم.
حالا وقتی میرم اتاق چت شون از من روی می گردانند و
سلام ، دلم براتون تنگ شده بید . نفهمیدم چرا رو برمی گردونن ؟ مگه همچین چیزی ممکنه ؟
yani gahgahi hagh nadaram yad e gozashteha bioftam ? ey baba ?