زری صبح اومده بود پیش من
میگفت:نکنه تازگی ها بیمار روانی شده ام؟.
گفتم: میشه بگی چی شده؟زری؟
گفت :دل و دماغ ندارم.انگیزه هامو از دست دادم.از مادر شوهرم عصبانی میشم .از اینکه روابط این مادر و پسر این قدر نزدیک است چندشم میشه.احساس می کنم او با من رقابت میکنه .سعی میکنه منو پیش شوهرم خراب کنه.گرچه می دونم نوع دوست داشتن شوهرم او را و من را متفاوته ولی خب دلم میخواد شوهرم به او اینقدر رو نمی داد قشنگ لوس اش میکنه . و او هم انگار نه انگار که این بچه اشه.خودش را مث یه بچه لوس میکنه.هشتاد ساله است ولی انگار حالا حالا ها قصد رفتن نداره.
گفتم : زری!!!!!!!!
گفت:خب واسه همین فکر می کنم روانی شدم دیگه.
از من سوآل کرد:آیا همسر من نباید به خاطر من هم که شده حالی اون کنه؟
گفتم تو که جوانی حالی ات نمیشه اون که پیر شده و غلط شکل گرفته را میشه حالی اش کرد؟
گفت خب چیکار کنم از این همه لوس بازی هاش حرص نخورم .گفتم خودت ام لوس اش کن و هی براش کادو بخر گفت امکان نداره بتونم او که به همسرم میگه چه معنی داره زن ات تا ساعت .....بخوابه؟او که فکر میکنه من کلفت پسرش ام میگه چرا لباس های تو را نشسته؟او که برای من سوسه میاد؟من واسه اش کادو بخرم دست مریزاد اشه؟گفتم زری جون بهش حق بده.پسرش سالها زن نگرفته حالا هم که گرفته عین دیوونه ها خودش را واسه تو میکشه هی کادو بخر هی هدیه بده هی مخلصم چاکرم بگو خب حق داره ناراحت بشه به شوهرت بگو آدم ندید بدید چه خبرته این قدر منو حلوا حلوا میکنی آدم ندیده ایی؟
گفت هرگز امکان نداره.من همه تلاشم اینه که او فکر کن چه شق القمری کرده تونسته منو به دست بیاره خودم بیام خودم را کوچیک کنم مبادا حاج خانم واسه من سوسه بیاد؟اصلا منو بگو که به چه آدمی درد دل کردم خودم میدونم چطوری مشکلم را حل کنم .به شوهرم میگم یا من یا مادرت.اگه این پیرزن را ببینم رو دادی از خونه ات خودم را خلاص می کنم.گفتم اونوقت شوهرت فکر میکنه چقدر ارزشمنده.اونوقت فکر میکنه زنها چه خاک شون به سره که برای یه نظر مثبت مرد چه کارها که نمی کنند.اونوقت شوهرت میمونه کدام شق را انتخاب کنه و دچار تعارض و دو دلی میشه.آیا کسی که با تمام وجودش تو را دوست داره و بارها اینو به همه گفته حق اش هست ظلم اش کنی؟آیا خوب بود تو خودت مردی بودی و این چنین همسری داشتی؟گفت من اگه مرد بودم خوب می دونستم چگونه همسر داری کنم که او خوشش بیاد گفتم خب بیا اینو به شوهرت تقلب بده تا نمره آوردن او نمره آوردن تو هم هست.گفت او که گوش نمیکنه.از من نظر نخواسته.گفتم خطر دور شدن خودت را از او به یادش بیار.اینکه بودن با هم بدون احساس عشق فاقد هرگون ارزش است.
گفت میشه ولم کنی.چه غلطی کردیما.
کچلم کردی .گر اگر طبیب بودی سر خود دوا نمودی.
من به کوتاه اومدن های تو تو زندگی ات اعتراض دارم.
تو اینقدر نمی فهمی که همسرت وظیفه داره برایت بمیره.هی گذشت و هی سازگاری با داشتن و نداشتن های همسرت.تو از زندگی چی می فهمی؟
تو چه میدونی تکریم و نحسین یعنی چی؟
کجای دنیاکسی میاد آب به آسیاب دشمن اش می ریزه؟تو حاضری با هیچ گونه برگ برنده زندگی کنی و بعد هم فکر کنی خوشبختی.
گفتم بابا غلط کردم.
تو راست میگی.
هر جور دوست داری فکر کن.و هر جور دوست داری احساس کن .و هر حور دوست داری عمل کن.
من وکیل بی جیره و مواحب مادر شوهرت نیستم.به شوهرت هم عقد اخوت نبستم که از حقوق اش دفاع کنم.از مهربونی و دلسوزی ات هم متشکرم.تو را به ارواح خاک پدرت منو در طریق زندگی دچار شک نکن.
من اگر نیکم و گر بد تو برو خود را باش
عیب رندان مکن ای زاهد پاکیزه سرشت/ که گناه دگران بر تو نخواهند نوشت
سلام باورکن من هم بهمين خاطر اين سبک وبلاگ زدم از وبلاگهای ديگرم خسته شدم همش غم همش اندوه نا کی !! اميدوارم شما را هم راضی کند . ايام به کام
به ما هم سر بزن نظر یادت نره
salam / ziba neveshti / be man ham sar bezan ...